114

بسم الله نور

خیلی گذشت تا بفهمم دنیا چیه
یاد گرفتم محکم باشم و بجنگم در اوج سختی
اما گاهی انقد ویران میشم
که حتی خودمم ، نمیشناسم،خودمو.
---------------------------
میخواهم در اینجا بنویسم از این ببعد...
از رنج!رنج انسان شدن و انسان ماندن...
به قول شاملو ,,, کوه با نخستین سنگ ها آغاز میشود و انسان با نخستین درد...

....................................
از جمع های شلوغ اومدم اینجا تا بنویسم...تا از دردهام کمتر بشه...
.
.
یا رفیق من لا رفیق له...❤
خدای من دنیای من...همه ی دارو نداره من...

114...

بسم الله نور

خیلی گذشت تا بفهمم دنیا چیه
یاد گرفتم محکم باشم و بجنگم در اوج سختی
اما گاهی انقد ویران میشم
که حتی خودمم ، نمیشناسم،خودمو.
---------------------------
میخواهم در اینجا بنویسم از این ببعد...
از رنج!رنج انسان شدن و انسان ماندن...
به قول شاملو ,,, کوه با نخستین سنگ ها آغاز میشود و انسان با نخستین درد...

....................................
از جمع های شلوغ اومدم اینجا تا بنویسم...تا از دردهام کمتر بشه...
.
.
یا رفیق من لا رفیق له...❤
خدای من دنیای من...همه ی دارو نداره من...

114...

فکرمیکنم به روزی که دوباره ببینمت...اتفاقی...خیلی یهویی...مثلا من حواسم نباشه و تو رد بشی و من نفهمم...فقط عطر تلخت بپیچه تو فضا و من تو فکرم بگذره چقد تلخ شد یکهو دلم. شایدم روزی اتفاقی هم مسیر بشیم تو یه بالابر..همون که من بش میگم سفینه...اره توی سفینه حبس بشیم و شووووت به سمت طبقه ی دوم... و من مثل دو سه دفعه ی قبلی شرم کنم از نگاه به چشمات و تو از این فرصت برای دید زدن من استفاده کنی... شاید و 114...ادامه مطلب

بسم الله نور

خیلی گذشت تا بفهمم دنیا چیه
یاد گرفتم محکم باشم و بجنگم در اوج سختی
اما گاهی انقد ویران میشم
که حتی خودمم ، نمیشناسم،خودمو.
---------------------------
میخواهم در اینجا بنویسم از این ببعد...
از رنج!رنج انسان شدن و انسان ماندن...
به قول شاملو ,,, کوه با نخستین سنگ ها آغاز میشود و انسان با نخستین درد...

....................................
از جمع های شلوغ اومدم اینجا تا بنویسم...تا از دردهام کمتر بشه...
.
.
یا رفیق من لا رفیق له...❤
خدای من دنیای من...همه ی دارو نداره من...

114...

از افکار مزاحم که بگذرم درکل دیروزم خوب بود...میشه گفت فیلم تلقین خیلی حالمو جا اورد...کاملا شانسی اسمشودیدم و کاملا ناامید زدم دانلود بشه...ولی شد.. انقد محوش شدم نفهمیدم روزم چطور گذشت رسید به شب... حالم خوبه....فقط یکمی شایدم بیشتر از یکمی عصبیم از دست خودم...شاید بخاطر رفتارای استاد...شاید بخاطر حرفایی که لازم نبود بهش بزنم ولی زدم...شاید بخاطر راز سر به مهری که نگفت و ظاهرا از خیرش مجبورا گذش 114...ادامه مطلب

صبح که طلوع کنه...مطمئنا یه روز متفاوت خواهد بود.  نه اینکه قرار باشه چیزی بشه...فقط سعی میکنم به علاقه هام بیشتر برسم...کتاب جونایی که الان دل تو دلم نیست تا شروعشون کنم...دلم میخواد مغزمو تو یه چالش بیوفته...دلم میخواد رشد کنه...قوی بشه.... چقد خوبه که بین هدفام هستم...تقریبا همه چی اوکی.بغیر از یه مورد عزیز...که شاید از خجالت نمیرم سمتش...میترسم از اینکه بعد مدت زیادی برم و بازم نصفه ولش کنم... 114...ادامه مطلب

قرمزی چشم پیدا کردم هم میتونه از هدایای بیخوابی جان شبانه باشه و هم زول زدن بیش از حد به موبایل و ... شایدم هردو... مشکل اینجاست سردردمیگرنی دارم میگیرم... خودم مواظب خودم نباشم هیچکس نیست.   برچسب‌ها: لوس, بازی, احمقانه نوشته شده در چهارشنبه یکم شهریور ۱۳۹۶ساعت 5:17 توسط به رنگ میم| 114...ادامه مطلب

نوشته شده در چهارشنبه یکم شهریور ۱۳۹۶ساعت 5:29 توسط به رنگ میم|

---

114...

نوشته شده در پنجشنبه دوم شهریور ۱۳۹۶ساعت 2:18 توسط به رنگ میم|

---

114...

نوشته شده در پنجشنبه دوم شهریور ۱۳۹۶ساعت 11:28 توسط به رنگ میم|

---

114...